جدول جو
جدول جو

معنی تقرب یافتن - جستجوی لغت در جدول جو

تقرب یافتن
(نِ / نَ)
تقرب بدست آوردن. تقرب حاصل کردن. مقامی نزدیک یافتن پیش کسی. نزدیکی حاصل کردن: و از ملک پرسش و تقرب تمام یافت. (کلیله و دمنه). رجوع به تقرب و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تقرب یافتن
فرهمندیدن
تصویری از تقرب یافتن
تصویر تقرب یافتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ)
محرم بودن. (ناظم الاطباء). نزدیکی داشتن. قرابت: هرچند آن بر هوای پادشاهی بزرگ کردندو تقربی داشتند بزرگ. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 248).
بدر خدای قربی طلب ای ضعیف همت
که نمانداین تقرب که به پادشاه داری.
سعدی.
رجوع به تقرب و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشرف یافتن
تصویر تشرف یافتن
شرف یافتن بزرگی یافتن، بحضور بزرگی رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقرب داشتن
تصویر تقرب داشتن
نزدیکی داشتن نزدیک بودن
فرهنگ لغت هوشیار